بنیتای قشنگمبنیتای قشنگم، تا این لحظه: 12 سال و 16 روز سن داره

دختر بی همتای ما

18 ماهگی بنیتا خانوم و مسافرت شمال

دختر قشنگم امروز که دارم برات می نویسم یک هفته ای از ماهگرد هجدهم تولدت می گذره و من با چندروز تاخیر یک سال و نیمه شدنت رو بهت تبریک می گم  عسلم.. عزیزدلم انقدر این روزا شیرین شدی و خواستنی که هرجا می ریم همه از دستت مخصوصا مدل حرف زدنت  کلی می خندن و توهم که عاشق تعریف و تمجید!!این جور مواقع انرژیت چندبرابر می شه برای هنرنمایی! اگه بخوام از کارای جدیدی که توی این ماه انجام دادی بنویسم خیلی زمان می بره ولی مهم ترینش شعر خوندنته که شروعش با شعر تاب تاب عباسی و مامان بابا دوستت دارمه که البته به زبون خودت و خیلی بامزه می خونی وقتی سوار تاب می شی مدام می خونی : تا تا نندازی..ادا منو نندازی!!شعر مامان ...
29 مهر 1392

قالب جدید بنیتا جونم

دختر نازم امروز قالب وبلاگت توسط مادام بوفی عزیز آماده شد..به نظر من و بابایی که خیلی قشنگ شده دستشون درد نکنه عزیزم امروز داریم می ریم مسافرت ..ایشالا وقتی برگشتیم پست ماهگرد هجدهمت رو می نویسم...دوستت دارم عشق کوچولوی من ...
22 مهر 1392

دختر مهربونم

بنیتای نازم این روزا خیلی با محبت تر و مهربون تر شدی...در طول روز چندین بار یک دفعه ای می یای مامانی رو بوس می کنی و بعد دستات رو محکم دور گردنم حلقه می کنی یا که دست به موهام می کشی و با صدای قشنگت می گی نااااازی و من اون لحظه فقط خدای خوبم رو شکر می کنم به خاطر داشتن دختری خوش قلب و مهربون مثله تو عزیزم... این روزا بازی کردنت با عروسکات هم خیلی قشنگ شده..اونا رو روی پاهای کوچولوت می خوابونی ،بغلشون می کنی و بوسشون می کنی و گاهی هم بهشون به قول خودت به به می دی و به عبارتی دیگه حسابی برای نی نی هات مادری می کنی عسلم ... قربونت برم که دیگه رفتارات داره کاملا دخترونه می شه و من لذت می برم از اینکه می بینم داری کم کم همدم و مونس مامان...
7 مهر 1392
1